سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگار نازنین ما

سفارش تبلیغ

از:   دوشنبه 87/11/21  ساعت 3:42 عصر  

کودک من

"کودکی که به دنیا می آید عالی ترین و کامل ترین امکانات رشد را داراست. او در بهترین حالت خود آفریده شده است و آمادگی و ظرفیت آن را دارد که به شایسته ترین وجه پرورده شود و به برترین کمالات دست یابد.کافی است عادی به دنیا بیاید و خانواده و محیطی مناسب در اختیارش باشد تا ببالد و رشد و نمو کند و جایگاه والای خویش را در این جهان بیابد.
اما زندگی خانوادگی و محیط بهداشتی، آموزشی، اجتماعی و فرهنگی بسیاری از مردم جهان چنان است که دستیابی به چنین مقصودی را دشوار و گاه امکان ناپذیر می سازد. محدودیت های محیط زندگی گروهی از کودکان چنان زیاد است که بقای آنان نیز ناممکن می گردد.
مشکلات عاطفی و رفتاری کودکان نیز که نتیجه اجتناب ناپذیر فقر، نابسامانی های خانوادگی و کاستی های آموزشی و اجتماعی است شدیدا مانع رشد و بالندگی و وصول آنان به کمالاتی است که در خلقت شان مقدر شده است.
متاسفانه اکثر ما به درستی نمی دانیم که هرگاه فرزندانمان از امکانات رشد و پرورش صحیح برخوردار باشند، چه زندگی متعالی در انتظارشان است.
ما غالبا غافل از آنیم که سعادت و کمال کودکانمان در گرو رشدیافتگی ما بزرگسالان است. بسیاری از ما هنوز هم چنین تصور نادرستی در ذهن داریم که گویا کودکان وقتی به دنیا می آیند از همان اول برخی خوب و برخی بدند، بعضی شرور و بعضی نجیبند، گروهی خوش اقبال و گروهی بدبختند.
ما غالبا فرزندان خود را به دلیل خطاها و اختلال ها و ناسازگاری هایشان محکوم می کنیم یا به باد ناسزا و تنبیه می گیریم و فراموش می کنیم که به جای آن باید خطاها و ندانم کاری های خودمان را دلیل بروز مشکلات آنان بدانیم."

 

************************************
متن بالا قسمتی از مقاله "اختلالات رفتاری در کودکان " است که چند روز پیش خواندم.یادم افتاد زمانی فکر می کردم اگر فرزندی داشته باشم تمام توانم را بکار میگیرم تا کودکم در تمامی ابعادی که استعداد دارد به شکوفایی و بالندگی برسد.گمان میکردم با یک برنامه ریزی آگاهانه و تلاشی مستمر، با مطالعه، با تحقیق، با اشتیاق وصف ناپذیری که فکر میکردم دارم ، فرزندم را به بهترین شکلی که دوست دارم و او دوست دارد پرورش میدهم و به اوج میرسانم.و خیلی بیشتر از اینها فکر میکردم.حالا که نورچشمی من 2 سال و 4 ماه دارد و من حتی فرصت نمیکنم یک کتاب داستان کودکانه را برایش بخوانم، فرصت نمیکنم برایش عکس ماهی و خانه و گل و ... بکشم، فرصت نمیکنم برایش لالایی بخوانم. نمیتوانم صبح ها که از خواب بیدار میشود او را در آغوش بگیرم، نوازشش کنم،فرصتی ندارم تا دستش را بگیرم و قدم زدن با او را تجربه کنم. فرصتی ندارم تا با حوصله به شیرین زبا نی هایش گوش دهم. فرصتی ندارم با او حرف بزنم، به او محبت کنم،موهایش را شانه بزنم و... 
امروز روزمرگی ها و مشغله های زندگی شهری(این زندگی ماشینی یخ زده) آنقدر مرا و امثال مرا احاطه کرده اند که نیازیهای طبیعی و ساده کودک من به رویایی دور تبدیل شده است.این زندگی به ظاهر مدرن ، این دنیای به ظاهر پر شور و رنگارنگ، تمام احساس مرا، رویاهای کودک مرا به زنجیر کشیده است.
من مادر تحصیل کرده کودکی هستم که در طول شبانه روز حتی چند ساعت ناقابل هم مال او نیستم. و این سخت آزارم میدهد.نمیدانم آیا شغل خوب داشتن،درآمد خوب داشتن،تحصیلات خوب داشتن،جایگاه اجتماعی خوب داشتن بهتر است یا آرامشی سرشار از حس مادر بودن.

***************************

اینها رو نوشتم چون خیلی دلم پر بود.از این زندگی ماشینی،از شاغل بودن،از حق و حقوقی که یک زن و یک مادر ندارد و از خیلی چیزهای دیگر... 


نظرات شما ()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عروسی
مهمونی و کمک های نگار کوچولو
نگار و خاله مهربون-1
ببعی
کودک من
[عناوین آرشیوشده]

درباره خودم


نگار نازنین ما  
من نگار کوچولوی قند عسل هستم.خدای مهربون در 30 شهریور 1385 منو به مامان جون و باباجون گلم هدیه کرد.یک هدیه نازو دوست داشتنی.

لینک دوستان


محیا عسل
امیرعلی
محمد مهدی
آرین کوچولو

فهرست

29541 :کل بازدید
0 :بازدید امروز
0 :بازدید دیروز

لوگوی خودم


نگار نازنین ما

آوای آشنا


آرشیو


دی 1387
آذر 1387
مهر1387
شهریور1387
مرداد1387
تیر1387
خرداد1387
اردیبهشت87
بهمن 1386
اسفند1386