سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگار نازنین ما

سفارش تبلیغ

از:   سه شنبه 87/9/26  ساعت 12:39 عصر  

عصر یخبندان،شرک،ببری....

                    

 هیچ وقت فکر نمی کردم روزی 500 بار کارتون تام و جری را ببینم و تمام مکالمات بند انگشتی و عصر یخبندان و MagicEnglish و ببری و بند اگشتی و شرک 1 و شرک 2 و شرک 3 و .. را حفظ بشم.جای شما خالی ...

تازه فقط دیدن کارتون نیست.توضیح و تفسیر اینکه این چرا حرف بد زد؟میخواد چی کار کنه؟کجا داره میره؟این چیه؟اون کیه؟
مشکل اینجا تموم نمیشه..تازه شب تا صبح خواب شرک و آقا گرگه و عموپورنگ رو می بینه و حرف میزنه.
از همه اینها که بگذریم دردسر این را داریم که از شخصیت های کارتونی الگو برداری نکنه!!!چند روز پیش به نگار گفتم آره؟گفت آره جون تو بپر بالا!!(حرف ماموت به سیلک تو عصر یخبندان)
یا اینکه :مامان عص نخ بندان(عصر یخبندان) حرف بد زد گفت بخ بخت(بدبخت).
و یا اینکه چپ میره راست میاد میگه:بابا واقعا"متأسفم بچه بد...
تازگیها یاد گرفته هر وقت تلوزیون می بینیم دعوا راه می اندازه که شما دیوارو نگاه کنید من تلوزیون ببینم!!
مامان جون خیلی دوست دارم..حالا یه CD خوشگل برام بذار..آفرین

مامان ها و باباهای مهربون اگه راه حلی دارید بگید لطفا".من نگرانم...

 

        


نظرات شما ()

از:   چهارشنبه 87/9/20  ساعت 2:52 عصر  

نگار و شیرین زبونی ..

میدونم که خیلی دیر به دیر سر میزنم، چاره ای نیست سرم خیلی شلوغه.نگار آنقدر شیرین زبون شده که دوست دارم درسته قورتش برم.کتاباشو از اول تا آخر از حفظ میخونه،قصه هایی رو که براش می سازم آنچنان با آب و تاب برام تعریف میکنه که براخودم هم جالب و شنیدنی میشن.وقتی برام حرف میزنه به شدت هیجان زده میشه، آب دهنشو قورت میده و نفسش حبس میشه و چشماش گرد.قیافش واقعا" دیدنی میشه.

وقتی دعواش میکنم حرفهایی میزنه که من دعوا یادم میره:مامان اذیت نکن دیوونت میکنم ها!مامان جون دعوا نکن دعوا کار بچه های بده.

یکبار شلوارشو خیس کرده بود.دیدم میگه :مامان بیا منو دعوا کن.گفتم چرا؟گفت: کار بد..هگار جیش کرده.بعد که رفتم پیشش اخم کرده بود و شروع کرد با خودش دعوا کردن:این چه کاریه من کردم ها؟خیلی بی ادبم. بچه بد...

یا وقتی که مؤدب میشه:دستت درد نکنه برام عروسک موش خریدی خرگوش هم بخر.

دستت درد نکنه منو سرگرم کردی.(تو ایستگاه راه آهن موقع نماز یه دختر خانم باهاش بازی کرد تا من نماز بخونم،موقع خداحافظی اینطوری ازش تشکر کرد )

اگه خواستی بازم برام پفیلا بخر.

وقتی مهربون میشه:مامان حالت خوب نیست؟مریض شدی؟قرص خوردی؟الهی بمیرم.خوب میشی.(بعضی وقتها هم میگه الهی بمیره!!)

و اما مکالمات تلفنی نگار:الو..سلام.حالت خوبه؟بد نیستی؟دماغت چاقه؟کیفت کوکه؟کاری نداری؟خدافظ.

 


نظرات شما ()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عروسی
مهمونی و کمک های نگار کوچولو
نگار و خاله مهربون-1
ببعی
کودک من
[عناوین آرشیوشده]

درباره خودم


نگار نازنین ما  
من نگار کوچولوی قند عسل هستم.خدای مهربون در 30 شهریور 1385 منو به مامان جون و باباجون گلم هدیه کرد.یک هدیه نازو دوست داشتنی.

لینک دوستان


محیا عسل
امیرعلی
محمد مهدی
آرین کوچولو

فهرست

29550 :کل بازدید
1 :بازدید امروز
1 :بازدید دیروز

لوگوی خودم


نگار نازنین ما

آوای آشنا


آرشیو


دی 1387
آذر 1387
مهر1387
شهریور1387
مرداد1387
تیر1387
خرداد1387
اردیبهشت87
بهمن 1386
اسفند1386