سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگار نازنین ما

سفارش تبلیغ

از:   دوشنبه 87/7/8  ساعت 10:5 صبح  

لبخند زندگی...

 لبخند زدی و آسمان آبی شد

              شبهای قشنگ مهر مهتابی شد

                                   پروانه پس از تولد زیبایت

                             تا آخر عمر غرق بی تابی شد...

 

شکوفه من ...

 روزی که خدای مهربون تو را به من هدیه داد ، سرمست بودم از اینکه مادر شده ام ،اما امروز سرشار از غرورم که گلی چون تو را دارم.اگر روزی هزار هزار بار خدا را شکر کنم باز هم کم است.

لحظه ها چه زود می گذرند.این دو سال چه زود گذشت.چه روزهایی آمدند و رفتند.روزهایی پر از اشک و لبخند.روزهای سخت، روزهای زیبا، روزهای فراموش نشدنی، روزهای دوست داشتنی.

بهارم،گل سپیدم .. اولین نگاهت را هرگز فراموش نمی کنم، اولین لبخندت را، اولین باری که انگشتم را با دستای کوچولوت گرفتی ، روزی که سرت را بلند کردی ،روزی که روی دو دستت بلند شدی ،لحظه ای که توانستی بنشینی ، آنروزی که دستت را به قفسه کتاب گرفتی و ایستادی و آن روز به یاد ماندنی که گفتی مامان..وای که چقدر من خوشبختم.تو امروز حرف میزنی .وقتی دعوات میکنم و میگی مامان من دوست دارم دفا نکن ..دوست دارم قورتت بدم.

گریه های شبانه ات را فراموش نمی کنم.دندون در آوردنت،شیر نخوردنت،تا صبح نخوابیدنت.روزهایی را که بی تو ،به اداره میرفتم و میروم.خودم را فراموش نمی کنم که چطور ظرف غذا به دست همه جا پا به بای تو می آیم و هزار تا فیلم بازی میکنم تا تو کمی غذا بخوری و آن وقت انگار تمام دنیا را به من می دهند.آن مریضی سخت را یادم نمی رود..هشت ماه بیشتر نداشتی،من تنها بودم، بابا هم مأموریت بود،چهار بار تو را بردم بیمارستان و چقدر سخت گذشت.نگاه خسته ات را در آن روز،گونه های سرخت را هرگز فراموش نمی کنم.من و تو چه شبهایی را با هم بیدار بودیم...

عزیزکم من تمام آن خستگی ها،شب بیداری ها،اشک ها و دلهره ها را دوست می دارم تا تو باشی...

 هزار بار دوست دارم

تولدت مبارک

نگار کوچولوی من در یک روزگی.

نگار مامان در یک ماهگی.

گل نازم،تو خیلی کوچولو بودی.از عروسکات هم کوچک تر.

اینجا داشتی تمرین نشستن میکردی و من و بابا تشویقت می کردیم.

کم کم یاد گرفتی چهار دست و پا راه بروی. 

در شش ماهگی،اولین باری که روی پاهای کوچولوت ایستادی...

گلم سخت مریض بود.هشت ماهگی - در راه بیمارستان

تولد یک سالگی گل سپیدم.

اولین باری که برف دیدی..

عزیز من  ...   گل من 

تولدت مبارک


نظرات شما ()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عروسی
مهمونی و کمک های نگار کوچولو
نگار و خاله مهربون-1
ببعی
کودک من
[عناوین آرشیوشده]

درباره خودم


نگار نازنین ما  
من نگار کوچولوی قند عسل هستم.خدای مهربون در 30 شهریور 1385 منو به مامان جون و باباجون گلم هدیه کرد.یک هدیه نازو دوست داشتنی.

لینک دوستان


محیا عسل
امیرعلی
محمد مهدی
آرین کوچولو

فهرست

29545 :کل بازدید
3 :بازدید امروز
1 :بازدید دیروز

لوگوی خودم


نگار نازنین ما

آوای آشنا


آرشیو


دی 1387
آذر 1387
مهر1387
شهریور1387
مرداد1387
تیر1387
خرداد1387
اردیبهشت87
بهمن 1386
اسفند1386